گروه هنری سراب
  » اصول و مباني کارگردانی

  » به وبلاگ گروه هنری سراب خوش آمدید
موضوعات مطالب
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 79
بازدید ماه : 310
بازدید کل : 102918
تعداد مطالب : 171
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1





برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس



طراح قالب

Template By: NazTarin.Com


درباره وبلاگ
مدیر گروه: رضا حیدریه
پيوند هاي روزانه
آرشيو مطالب
لينك دوستان

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

» دوستانه
» عکس های فوتبالی
» 18+
» تتورا
» اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی استان بوشهر
» صدا و سیمای بوشهر
» حوزه هنری بوشهر
» موبایل و سرگر می
» novel-رمان
» سرگرمی
» گروه موسیقی شبدیز
» اخبار ورزشی
» عسل چت
» fmi
» کیت اگزوز
» زنون قوی
» چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان گروه هنری سراب و آدرس sarabgroup.art.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





» اصول و مباني کارگردانی

اصول و مباني کارگردانی

 

تاریخچه کارگردانی
دوران یونان باستان یعنی دوران سوفوکل، اشیل و عصر حاکمیت نویسنده بر نمایش بود. بازیگران از ماسک استفاده می­کردند و ماسکها نیز در تراژدیها و کمدیها ثابت بود. لذا میمیک وجود نداشت. همچنین به خاطر استفاده از کفشهای چوبی خاص در صحنه خیلی نمی­توانستند جابجایی داشته باشند زیرا حرکت کردن با کفشها مشکل بود. اصولاً در این دوره سنت بر نمایش حاکم بود. در متون از اسطوره­های ثابتی استفاده می­کردند. زمان تمرین برای هر نمایش سه روز بود. در این دوره شخصی تحت عنوان کارگردان وجود نداشت و بانی نمایش خود نویسنده بود.
در روم نیز، وضعیت مشابه یونان بود. فقط شکل صحنه نعل اسبی شده و سن شکل نیم دایره به خود گرفته بود. تنها دکوری که در این نمایشها استفاده می­شد «پریاکتوا» نام داشت که دکور گردان بود و ابداع آن را نیز به اشیل نسبت می­دهند. این دکورها به تناسب هر فضا حول محوری می­چرخید. در روم به تدریج نمایشها از مسائل اخلاقی تهی شدند و تا آنجا پیش رفتند که مسیحیت نمایش را تعطیل کرد.
البته این هنر معترض هیچگاه از بین نرفت و تنها از شکلی به شکل دیگر درآمد. در این عصر گروهها بیرون از سالنها به فعالیت پرداختند و به شکل گروه­های دوره گرد درآمدند. از طرفی به دلیل سانسور شدید نظام کلیسایی و از سویی ارتباط با آدمها و فرهنگهای مختلف، نمایشهای میم باب شد که به همان شکل سیار ادامه یافت. در این زمان کلیسا به تدریج تحت تأثیر عواملی، تأثیرش کاهش یافت کشیشها برای جلب دوباره مردم به بیرون از کلیسا رفتند تا مردم را به داخل دعوت کنند ولی باز هم بعد از مدتی اینکار نیز موثر واقع نشد. بانیان کلیسا به فکر راهی جدید افتادند. آنها نقاشان معتبر عصر خود را دعوت کردند تا صحنه­هایی در کلیسا نقاشی کنند آنان تمام دیوارها و حتی سقف کلیسا را نقاشی کردند. که اینکار جاذبۀ فراوانی ایجاد کرد ولی برای مدتی کوتاه. به ناچار کشیشها به کنار پرده­ها رفتند تا آنها را برای مردم تشریح کنند. بعد از مدت زمانی کشیش دیگری نیز اضافه شد و بصورت دو نفره به تشریح پرده­ها پرداختند. به مرور بین آندو کلام درگرفت و مکالمه شکل گرفت ودر نتیجه دیالوگ پدید آمد که با استقبال فراوانی از طرف مردم روبرو شد. بعد از مدتی موضوعات و مضامین اجتماعی و اخلاقی جای موضوعات پرده­ها را گرفت و کم کم این نمایشها به بیرون از صحن کلیسا رفتند ولی با این تفاوت که به جای پرده­ها دکورهایی باب شد، که پشت سرهم قرار می­گرفتند و بازیگران در مقابل آنها مدام جایشان را عوض می­کردند. تداوم این جریان و جریانات نمایشهای دوره گردی منجر به تلفیق نمایشهای مذهبی و دوره گردی شد. در این زمان پرده­ها را بر روی گاریهایی قرار دادند نمایشهای صنفی را پدید آوردند. که در این نمایشها تماشاگران ثابت بودند و گاریها حرکت می­کردند. اما بتدریج این نمایشها شکل غیر مذهبی به خود گرفت. در این دوره نیز سنت حاکم بود. دکورها ثابت بودند و فقط یک بانی وجود داشت که او را اوستای نمایش می­خواندند مانند معین­البکاء در تعزیه. دوران قرون وسطی، عصر حاکمیت بازیگر بود. بعد از قرون وسطی، عصر نئوکلاسیک فرا رسید. قواعد سه گانه ( وحدت زمان، مکان و موضوع ) در این عصر حاکم شد. دوباره نویسندگان به قدرت رسیدند و نهایتاً به تئاتر دوران شکسپیر ختم شد. در این دوره هنوز تمرینها سه روز بود. و بازیگران به تناسب خود نقشی مشخص را ایفا می­کردند و حرکات و بازیگری بسیار اغراق آمیز بود. که این شیوۀ اغراق آمیز تا قرن ۱۸ ادامه پیدا کرد. از عصر شکسپیر بتدریج دوباره بازیگر حاکمیت پیدا کرد و گروههای بازیگری توسط مدیران بازیگران تشکیل شد. حفظ کردن متن باب نبود و سوفلور موجودیت مستقل داشت. به خاطر سوفلوری و شنیدن دیالوگها، میزانسن نمی­توانست نقشی داشته باشد. دیگر اینکه در این دوره از نور طبیعی استفاده می­شد که بعدها شمع و مشعلهای نفتی و گازی نیز وارد صحنه گردید. به دلیل این شکل نور پردازی قاعده میزانسن کمانی وجود داشت یعنی شخصیت محوری در هر موضعی می­ایستاد بقیۀ اشخاص به طور نیم دایره اطراف او قرار می­گرفتند. به طوری که هم در نور قرار گیرند و دیده شوند. در ضمن بازیگران هر یک دارای تخصصی بودند و نیاز به راهنمایی و هدایت نداشتند. این شکل از اجراها بسیار تصنعی بودند و هیچگونه باور پذیری در آنها دیده نمی­شد و لذا برای مردم بسیار خسته کننده شده بود.
در همین دوران یکی از مدیران گروه بازیگران به نام دوک ساکس ماینینگن به همراه خانمش الن فرانس، که بازیگری بسیار خوش ذوق بود کمپانی بازیگری به وجود آورد. او به مدت طولانی به کمک همسرش و کمدین معروف لودویک کرونگ نمایشهایی به صحنه بردند.
این دوره مصادف با صدور نظریه ناتورالیسم امیل زولا بود. ماینینگن تحت تأثیر این نطریه قواعد نمایش قبل از خود را به هم ریخت. برهمین اساس او را پدر کارگردانی دنیا می­گویند. ماینینگن در سال ۱۸۷۰ در جهت شکل گیری فرضیاتش دکورهای سه بعدی را جایگزین دکورهای دوبعدی کرد. کف و سقف را به تناسب با هر نمایش تغییر می­داد. به مطالعۀ تاریخی و جغرافیایی پرداخت و در طراحی لباس و صحنه نمایشها به بعد تاریخی و جغرافیایی آنها توجه بسیار کرد. از بازیگران متناسب با هر نقش استفاده می­کرد و هر بازیگر باید نقشهای متفاوت را درهر کار ایفا می­کرد. او قاعدۀ سه روز تمرین را به یک هفته افزایش داد. و باز تا زمانی که اجرا به حد قابل قبول خودش نمی­رسید به گروه اجازۀ اجرا نمی­داد. قاعدۀ میزانسن را تغییر داد. حتی بازیگران جاهایی از نمایش پشت به تماشاگر دیالوگ می­گفتند. استانیسلاوسکی نیز تحت تأثیر او قرار گرفت و ایدۀ سیستم را از او گرفت. این دوره، دورۀ حاکمیت کارگردان است.
«
در این دوران کارگردانان ناتورالیزم مقابل او رشد یافتند که نمونۀ ویژۀ ایشان اتوبرام( O- Brahm ) بود که البته خلاقیت کارگردانی نداشتند بلکه به عنوان کارگردانان منتقد باقی ماندند. آنچه ماینینگن با شور و هیجان تاریخی ایجاد کرده بود. آنان علیه­اش به مبارزه برخاستند و به کنار نهادند. بر اساس قاعده و قانون قدیمی تزو آنتی تز اکسپرسیونیزم به دنبال ناتورالیسم سررسید سبکی که بیان هنر ناب بود و به هر حال طبیعت را در قالب عناصر خویش به عنوان ابزار این بیان به کار بست. اما میان ناتورالیسم و اکسپرسیونیزم دورانی از جستجوی مردد قرار داشت و در همین دوران بود که یکی از بزرگترین کارگردانان به نام ماکس راینهارت ظهور کرد. بدنبال او لئوپولدیسنر کارگردانان دیگری آمدند که البته این دوران با نام برشت بهتر و کاملتر شناخته می­شود »
و تا به امروز سلطۀ کارگردانی بر تئاتر را شاهد بوده­ایم و همچنین ظهور کارگردانان قدرتمند و خلاقی را که در عرصۀ تئاتر به فعالیت پرداختند و با خلاقیت و تفکر خود روزبروز جایگاه کارگردان را محکمتر و استوارتر نموده­اند.
كارگردان و كارگرداني
كارگردان در حقيقت پل ارتباطي ميان نويسنده و تماشاگر است. او نمايش را با بازيگر، طراحان، و از آنجا با تماشاگر مرتبط مي­سازد. كارگردان مسئول اصلي فرآيند توليد كار تئاتری و هماهنگ كننده عناصرتئاتر، و فکر اصلي از آن او است. كارگردان به تعبييري همچون يك باغبان است. او يك راهنماست و نه يك عروسك گردان.
كارگردان تركيب كننده است و از مجموع عناصر نمايشي تابلويي، جاندار مي­سازد. او كارش پويا كردن ايستاها و ماندگار كردن تجربيات گريزان است.
و امروزه « كارگردان اين عصر علمي به معناي ديگري دانش پژوه مي­باشد. او هر اثر را با نيروي علمي انديشه در راستاي سبك و شيوه خویش مي­آزمايد و برهمين اساس نيز اقدام مي­كند. وي به همين جهت اهميت يافته است. زيرا كارگردان دوره­هاي پيشين مي­توانست مثل هر هنرمندي اصولي را رعايت كند ولي امروز ديگر چنين نيست. و او مي­بايست به خود و دانش و استعداد­هايش تكيه كند. او البته مي­تواند از عناصر دوره­هاي گذشته نيز بهره گيرد و از عناصرماينینگري، ديدگاه­هاي ناتوراليستي، قدرت بياني اكسپر سيونيستي، اما همة اينها را با مهارتهاي خاص تركيب ساخته يا دگرگون نموده و به صحنه آورد.
امروزه ديگر كارگردانان كمتر وفادار به يك سبك مي­مانند و سعي­شان بر اين است كه از تركيب سبكهاي مختلف و آميزش آنها به یک شكل منطقي و درست اجرايي دست يابند. يعني از سبكهاي مختلف هنري عناصر و المانهايي را وام مي­گيرند . آنها را با هم تركيب مي­كنند البته با استفاده از دانش و قدرت و خلاقيت خود و به اجراهايي قابل قبول و درخشان دست مي­يابند افرادي مانند پيتربروك، آريان منوشكين و
از اين دست كارگردانان هستند. البته كارگردانهاي بسيار بسيار آماتور و بي­تجربه و بي­سواد نيز به اين شيوه كارگرداني مي­كنند. كارشان مخلوطي است از شيوه­ها و سبكهاي متفاوت اما بصورت نا آگاهانه و نادرست.
“كارگردان تحليل و تعبيري كلي و عمومي از متن به عمل مي­آورد، سپس نمايشنامه را به لحظه­ها و برهه­هاي نمايشي تقطيع كرده و آنها را يكايك به طرف آن تحليل و تعبير كلي و عمومي تنظيم و تنسيق مي­نمايد. كارگردان به تحليلهاي كلي و مقطعي خود واقعيتي بيروني و عيني اعطاء مي­كند. به نوعي او حد فاصل ميان نمايشنامه نويس و تماشاگر بوده و معبر و مفسر و مدافع و مكمل نمايشنامه نويس به شمار مي­رود.”
و اما كارگرداني:
پيير امه توشار
pierr-Aime touchard مي­گويد كارگرداني يعني سامان دهندگي به تمام عناصري كه به كمك اجراي اثر نوشته­شده مي­آيد. و آندره ونستنAndre veinstein مي­گويد به طور كلي كارگرداني عبارتست از درك نمايش بر مبناي اثر نوشته­شده و سازماندهي آن پس از انتخاب هنرپيشگان و هدايت آنها در آموختن نقشهايشان، انتخاب و دستور دوخت لباسها، يا واداشتن به ساخت موسيقي براي صحنه.
البته تبديل متن انتخاب شده به نمايش مستلزم روند پيچيده­اي است كه ژاك كوپو آن را به گذاري « از يك زندگي روحاني و پنهان، زندگي نوشته شده در متن، به يك زندگي جسماني و پيدا به زندگي روي صحنه » تعبير كرده است. كه اين گذار به عهدة كارگردان است كه نقشي كاملاً شبيه به نقش رهبر اركستر دارد كه به اتفاق نوازندگان به نتهاي موسيقي جان مي­بخشند، نتهايي كه بدون او، حروف مرده­اي بيش نيستند.
كارگردان بايد مانند رهبر اركستر همه چيز را در نظر داشته باشد تا بتواند نتها را زنده كند و براي اينكار لازم است كه تجزيه و تحليل كند، حركات بازيگران را تنظيم كند و به درست­ترين و بهترين شكل آنها را روي صحنه بچيند. مشخص كند كه هر يك از آنها در چه زماني و به چه سمتي و مهمتر از همه اينكه با چه انگيزه­اي حركت كند. از بازيگران مقابل فاصله گيرد و يا به آنها نزديك شود و باز چرا؟ كه در اينجا به نظام نشانه­هاي حفظ فاصله نياز است تا به تركيبي درست و منطقي بتواند دست يابد. تك تك صحنه­ها و لحظه­ها و تصوير­ها بايد توسط او نقطه­گذاري و تاٌكيدگذاري شود تا بتواند فكر تماشاگر را نظم دهد و او را با خود همراه كند. در مورد ورود و خروجها نهايت دقت لازم است چرا كه نقاط مهم يك نمايش مي­باشند و در تغيير فضا و ريتم نمايش بسيار موثر هستند. تمام اين عناصر و عوامل و بسياري فعاليتهاي ديگرست كه متن را تبديل به اثري زنده مي­كند. تصميم­گيري دربارةچگونگي اين اثر به عهدة كارگردان مي­باشد. اوست كه بايد آهنگ بيان و ضرباهنگ گفتار را تنظيم كند و مشخص سازد كه در چه لحظاتي گفتگو بايد فشرده باشد، به سرعت بيان شود و يا بر عكس از سرعت آن كاسته شود. سكوتها بايد در جاي خود قرار گيرد و ضرباهنگ هر قطعه به دقت تعيين گردد و از همه مهمتر آنكه ريتم مناسبي براي كل اثر انتخاب شود. نمايشنامه­اي كه در مسير حركت خود قرار نگيرد و راه را به خطا رود هيچگاه در اجرا موفق نخواهد شد.
در نهايت مي­توان گفت كه كارگرداني تبديل اثر نوشته شده به اجرا مي­باشد. يعني تبديل ذهنيت است به عينيت. تبديل شكل نوشتاري است به شكل بصري. و در نهايت تبديل روانشناسي است به رفتار.
بسياري گمان مي­كنند كه اگر متن را به بازيگران بدهند و آنها را روي صحنه بچيند و بازيگران متن را براي تماشاگران بخوانند اثر اجرا شده است در صورتي كه چنين نيست.
كارگرداني اجرايي كردن متن است.تبديل متن به حركت و رفتارمندي است. يعني متن بايد كاملاً به عناصر ديداري و شنيداري تبديل شود چرا كه تماشاگر در حين ديدن نمايش فقط مي­تواند از اين دوحس استفاده كند. ابزار تماشاگر براي برقراري ارتباط بينايي و شنوايي است پس كارگردانان هيچگاه نبايد اين نكته را در كارگرداني اثري فراموش كنند چرا كه فراموش كردن اين نكته فراموش كردن مخاطب است.
انواع كارگردان
در مورد انواع كارگردان مي­توان به دو نوع تقسيم بندي اشاره كرد. يك تقسيم بندي دربرخورد كارگردان با متن شكل مي­گيرد و ديگري در برخورد كارگردان باگروه اجرايي.
در چگونگي برخورد با متن مي­توان به سه گروه كارگردان اشاره كرد:
گروه اول كارگرداناني هستند كه سعي مي­كنند متن را همانجور كه هست و نوشته شده موبه مو بفهمند و به اجرا درآورند. كه اينان كمتر از خلاقيت خود و بيشتر از تكنيك خود استفاده مي-كنند. و از اين گروه عده­اي نسبتاً موفق مي-شوند و عده­اي نيز مقلد.
گروه دوم معتقدند كه كارگردان و كارگرداني مكمل نويسنده و نمايشنامه است به نوعي كاركردان راكامل كنندة متن مي­دانند و بر اين عقيده­اند كه همانقدر كه نويسنده در تغيير متن حق دارد كارگردان نيز داراي اين حق است چرا كه او نويسندة دوم متن به شمار مي­رود. اين گروه به دو شيوه عمل مي­كنند يا به ساختار و موجوديت متن وفادار مي­مانند و از عناصر و ابزار خود استفاده مي­كنند تا به اجرايي دلخواه دست يابند يا معتقدند متن هم داراي حسن و هم داراي نقص مي­باشد كه بايد بر طرف شود. لذا اين گروه علاوه بر استفاده از ابزار كارگرداني، اجزاي متن را نيز تغيير ميدهند اما باز جوهره و موجوديت متن را حفظ مي­كند.
گروه سوم معتقدند هرچه روي صحنه اتفاق مي­افتد از آن كارگردان است.
  اين دسته بر اين عقيده­اند كه متن فقط مادة خامي است و استقلالي براي آن نمي­شناسند. اين گروه حتي به جوهر متن نيز وفادار نمي­مانند و گاهي ديده مي­شود كه متني را ضد خودش اجرا مي­كنند. ( بايد گفت اين گروه بهتر آنست كه خود بنويسد و به متون ديگران  ضربه نزنند ).
تقسيم بندي ديگر در برخورد كارگردانان با گروه اجرايي شكل مي­گيرد:
دسته اول كارگردانان ديكتاتور هستند. در نظر اينان همه چيز و همه كس ابزاري در دست كارگردان است. و تنها كارگردان است كه فكر مي­كند و ايده مي­دهد. اينان اجازة ابراز وجود به كسي را نمي­دهند و نمي­گذارند ديگران نيز از تخيل و خلاقيت خود به نفع كار بهره گيرند. و بسيار تكرو و افراطي عمل مي­نمايند.
گروه دوم معتقدند كه نهايتاً مسؤل اجرا، كارگردان است. اينان طرح و عملكرد خود را دارا مي­باشند. يعني داراي تفكر خود مي­باشند. اما نظرات ديگر عوامل اجرايي را نيز مي­شنوند و در صورت مفيد بودن و هم راستا بودن با هدف نهايي كار، آنان را نيز به خدمت مي­گيرند اما نظر نهايي با خود كارگردان است.
گروه سوم مستقل و آگاهند. اما موجوديت متن را به شكل گروهي به اجرا تبديل مي­كنند. اينان بيشتر به شكل بداهه عمل مي­كنند و از بداهه سازي به شكل نهايي اجرا مي­رسند. اين طيف كارگردانان بيشتر هماهنگ كننده هستند و مجموعة ايده­هاي ديگران را نظام مي­بخشند. البته اين شيوة كارگرداني نياز به مدت زمان طولاني براي تمرين يك اثر دارد. چرا كه همه چيز در حال تمرين ساخته و پرداخته مي­شود.
خصوصيات كارگردان
مشكل مي­توان گفت كه كارگردان بايد داراي چه خصوصياتي باشد چرا كه او بايد خصوصيات صدها نفر و حتي بيشتر را يكجا در خود داشته باشد. اما بازمي­توان به خصوصياتي چون، راهنما، تغذيه كننده، مشوق، پرقدرت، رهبري كننده، جسور، متواضع، مهربان، حيله­گر، روانشناس، جامعه شناس، فهيم، نوگرا و
اشاره كرد. اما همة اينها باز بخشي از خصوصيات يك كارگردان است.
همچنين كارگردان بايد روحيه­اي جسور و ماجراجو داشته باشد و مشتاق باشد در راههاي تازه طي طريق كند چرا كه در اين صورت است كه مي­تواند همگام با زمانه­اش پيش رود و حتي جلوتر از آن و هميشه حرفهايي تازه و نو براي جامعه­اش درچنته داشته باشد.
« كارگردان بايد داراي كنجكاوي پايان ناپذير يك ذهن روشن، عشق به انسان، حساسيت نسبت به محيط زندگي با همة جنبه­هاي اجتماعي، انساني و سياسي آن و يك علاقه و انرژي زوال ناپذير داشته باشد. در تحليل نهايي بايد ويراستار انسانها و رفتارهاي آنها باشد ويراستاري كه تصحيح كننده و نشان دهندة تصوير زندگي مردم، شاديها و رنجهاي آنهاست. كنجكاوي پايان ناپذير يك ذهن روشن براي يافتن ايده­هاي نو، جديد و مناسب با توجه به ضرورتهاي جامعه­اي كه در آن زندگي مي­كند نياز كارگردان است. بايد به انسانها بتواند عشق بورزد. تا بتواند با گروه اجرايي خود خصوصاً بازيگران رفتاري مناسب و شايسته داشته باشد. چرا كه بازيگران موجوداتي بسيار حساس و شكننده مي­باشند. و ديگر اينكه گروه اجرايي و عوامل بردة كارگردان نيستند و كارگردان بايد به اين مسئله فكر كند كه اگر آنها نباشند كارگردان و اجرايي نيز در ميان نخواهد بود و لذا نبايد به خود حق هرگونه برخوردي را باگروه بدهد. چرا كه همگي انسان هستند و لايق احترام و توجه.
ديگر اينكه كارگردان بايد شكيبا باشد و نه مسامحه كار، مهربان و دلسوز باشد و نه ضعيف و احساساتي چرا كه بر اريكه قدرت نشسته است و بيشتر به تعقل و تفكر نياز دارد نه احساس، همچنين بايد تمايل به قدرت و اعتبار و مسئوليت در او باشد. و داراي انضباط شخصي و بي باكي و هوش بالا و قابليت استدلال و انعكاس
  حقايق باشد.
حال با توجه به موارد بالا به چهار خصوصيت عمدة كارگردان كه در رأس قرار مي­گيرند در زير اشاره مي­شود:
۱- مدير بودن: اول از همه اينكه كارگردان بايد استعداد يك بازاري را داشته باشد و بتواند هنر را با سود حاصل از اجراي آن مرتبط سازد. يعني بداند كه آيا نمايش مورد نظرش مي­تواند تماشاگر را علاقمند كند و به تئاتر بكشاند؟
ديگر اينكه همة عوامل اجرايي توجه­شان به كارگردان است و كارگردان بايد بتواند به بهترين وجه ممكن گروه را سازمان دهد و همه را در جاي مناسب خود قرار دهد و طوري رفتار كند كه همة عوامل تحت كنترل او باشند و شديداً از تبعيض دوري كند و بتواند گروه را تشويق كند و انرژي لازم را به آنها بدهد تا به اجرايي مناسب دست يابد.
۲- مدبر بودن: كارگردان بايد يك سياستمدار و سياستگزار باشد. و از تمام مسائل سياسي و اجتماعي به شكل ريشه­اي و عميق آگاه باشد چرا كه اومتفكري است كه به جامعة خود خط مشي مي­دهد. مشكلات را بيان مي­كند و راهكار مي­دهد.
۳- مربي بودن: كارگردان در جايگاه رهبريت قرار دارد. تربيت جامعه و هدايت آن به سمت­وسويي درست و روشن به عهدة كارگردان است كه رسالتي بسيار سنگين است. كارگردان براي جامعه در موقعيتهاي مختلف و با توجه به شرايط روز،نسخه­هاي متفاوت مي­پيچد.
۴- هنرمند بودن: اساسي­ترين نقش كارگردان هنرمند بودن آن است. آن خصوصيات بالا را به خيلي از افراد مي­توان نسبت داد. ولي هنرمند بودن بخش خاص آن است. هنرمند به اين معنا كه وجودش نگاهش و فهمش به جايي برسد كه بتواند كوچكترين زوايا را درك كند. روانشناس خوب،جامعه شناس
  و فرهنگ شناس خوب باشد.
بتواند مسائل را به طور قابل طبع تماشاگر به خورد آنان دهد. اصولاًكارگردان به خاطر خلاقيت هنرمندانه­اش اعتبار دارد و نه به جهت آنكه صرفاً سازمان دهندة بازيگران و صحنه است.
با توجه به موارد بالا بايد گفت همچنين كارگردان بايد با علم روز تئاتر و سبكها و شيوه­هاي مختلف اجرايي و گذشته سه­هزار ساله تئاتر آشنا باشد. و بتواند به لحاظ علمي نيز گروه را تغذيه كند تا مورد اعتماد گروهش باشد و سخن آخر اينكه قدرت و اختيار كارگردان در گروه دقيقاً هماني است كه بازيگران احساس مي­كنند. اگر كارگردان بيش از ظرفيت خود، قدرت و اختيار بخواهد احترامش را از دست مي­دهد. قدرت او ناشي از روحية گروه و احترام او نتيجة هوشياري و شخصيت اوست.
و توصيه آخر براي كارگردانان اينست كه نگاهي دقيق ، موشكافانه و درست به زندگي داشته باشند چرا كه زندگي خود بهترين استاد و معلم تئاتر مي­باشد و ديگر اينكه: صبر داشته باشند. صبر. صبر
..
گروه كارگرداني
دستيار كارگردان: نقش مشاور كارگردان را دارد. او كارگرداني است همطراز يا پائين­تر يا بالاتر از كارگردان. و همچنين در انتخاب بازيگر همراه اوست. دستيار بايد توانايي اينكار را داشته باشد كه در صورت عدم حضور كارگردان تمام صحنه­هاي تمرين شده را به اضافة يك صحنه جديد تمرين كند.
مدير صحنه: كسي است كه در تمام طول مدت تمرينات پابه پاي كارگردان است. از شب اول اجرا، مدير صحنه به جاي كارگردان مي­نشيند و مسئوليت اجرا با اوست. وظايف او از ابتدا به قرار زير است: اطلاع از جاي بازيگران براي دسترسي به آنها، نظام برنامه­ريزي تمرين وكنترل وسائل كه وارد و خارج مي­شوند، كنترل نور، موسيقي، تغيير دكوراسيون، ليست تمام صحنه­ها و بازيگران با لباس
  آكسوار، برنامه­ريزي براي بازيگران،گريمور.
منشي صحنه: نقش حافظة كارگردان را دارد. او موظف است تمام نكته­ها، تحليل­ها و ميزانسها را يادداشت نموده تا در طول تمرين به بازيگران، آنها را يادآوري كند و بايد گفت يك منشي خوب، ذهن كارگردان را از بسياري دغدغه­ها و مشغله­ها رها مي­سازد. و به او آرامش مي­بخشد و مي­تواند كارگردان بدون نگراني به لحظات و ميزانسهاي جديد بيانديشد.
طراح: كه به همه چيزنظارت دارد. در مواقعي طراح يك شخص مستقل است و گاهي همان كارگردان است كه طراحي را نيزبر عهده مي­گيرد. طراح مي­تواند در تركيب متن دست ببرد، و همچنين در طراحي لباس، صحنه و گريم دخالت كند.
البته در ايران طراح جايگاه خود را نيافته و به آن توجهي نمي­شود.
مراحل كارگرداني
كارگرداني عمدتاً شامل دو مرحله است:
۱- تهيه و تدارك
۲- كار عملي با بازيگران
كه تهيه و تدارك خود شامل مراحل زير مي­باشد:
الف- گزينش ايده:
در اين مرحله كارگردان با سئوالاتي روبروست كه بايد واضح و دقيق به آنها پاسخ گويد و اين پاسخها هدايتگر او تا انتها مي-باشند و همچنين اگر سئوالات درست پاسخ داده شود مي­تواند تا حدي موفقيت اثر را در نزد تماشاگر تضمين كند. سئوالات به قرار زير است:
۱- چه مي­خواهم بگويم؟
 ۲- چرا؟ انگيزة اين گفتن چيست؟ ۳
- چگونه؟ (به چه سبك وشيوه­اي)
۴- براي چه كساني اجرا خواهد شد؟ ۵- كي؟ (در چه شرايط زماني) ۶- كجا؟ ۷- با چه امكاناتي؟
به طور معمول شخص كارگردان با توجه به شرايط سياسي- اجتماعي و فرهنگي جامعه و با انگيزه­هاي روحي، رواني و سياسي- اجتماعي و با توجه به قدرت كارگرداني خود و امكانات اجرايي و توان بازيگران و گروه نمايشنامه را براي اجرا انتخاب مي­كند.
ب- تجزيه و تحليل متن
وظيفة اساسي كارگردان عبارتست از تفسير و شناخت درونماية نمايشنامه و آموزش و هدايت بازيگران. كه بخش اول مربوط به اين مرحله مي­باشد.
اصل اساسي کار كارگردان اينست كه بفهمد چگونه يك نمايشنامه محتواي خودش را ارائه مي­دهد؟ بايد ميان فرم يعني چگونگي ارائه مفهوم نمايش وخود نمايش يعني آنچه در ساختار اثر است وجه تمايز عيني قائل شد بنابراين پيش از هر كار بايد ساختار هنري اثر بررسي شود زيرا در آن روندي دراماتيك جريان دارد و حوادث آن بر كاراكترها تاٌثير مي­گذارد. موقعيتها شايد كاملاً عيني و برون گرايانه باشد مانند داستانهاي پليسي يا سمبوليك و فلسفي مانند در انتظار گودو:
كارگردان در اين مرحله بايد شناخت درستي از نمايشنامه بيابد، بداند كه نمايشنامه داراي چه ژانري است؟ بر پاية كدام سبك و يا سبكها پيش مي­رود؟ اگر از تركيب سبكهاي مختلف پديد آمده دقيقاًسبكها كدامند؟ و نهايتاً هدف كارگردان از اجرا چيست؟
كارگردان بايد آنقدر متن را بخواند و براي خود آناليز كند تا به حدي رسد كه از آن متن اشباع شود و همه چيز به شكل تصوير در ذهن او تشكیل شود و آنقدر بر اثر تسلط يابد كه متن را رها كند و به اصطلاح متن نوشته شده را زمين بگذارد و از اين جاست كه مي­تواند تمرين را شروع كند. اينها همه جز با ادراك در مورد متن و تحليل نمايشنامه اتفاق نمي­افتد. و ادراك نيز عبارتست از ديدگاه كلي كارگردان دربارة متن آنهم بعد از اينكه آن را احساس كرده سپس جزء به جزء مورد بررسي قرار داده است.
“چهار نيروي محركه كارگردان را به هنگام كار بر روي نمايشنامه هدايت مي­كند: ۱- “ديد” او نسبت به نمايشنامه كه مي­تواند بر همة وجوه اجرا از بازيگري گرفته تا صحنه پردازي مسلط باشد.
۲-” شناخت جامع” نيروهاي پوياي نمايشنامه- فرازو فرود متن- لحظات بلند و آهسته آن و ضرباهنگهاي تند و كند ۳- مهارت در ايجاد” ارتباط” كه به بازيگران و طراحان كمك مي­كند خلاقترين دقت و توجه خود را وقف نمايشنامه كنند
  ۴- “تمايل شديد”
 به جلب توجه تماشاگران با تهييج ذهن، قلب و روح آنان
در مجموع مي­توان گفت در مرحلة تجزيه و تحليل كارگردان بايد به دو بخش بپردازد و آن دو بخش را به واضحترين شكل ممكن براي خود تصوير سازي كند. اين دو بخش عبارتند از: الف- چراها؟ ب- چگونگي
كه با تحليل نمايشنامه به لحاظ ساختاري و مضموني مي­توان به چراها رسيد و آنها را پاسخ داد. اما مهمتر از چراها براي كارگردان در چگونگی است که
  “چگونگي” با شناخت به دست مي­آيد.
يعني كارگردان ابتدا بايد به تحليل برسد و بعد از تحليل به شناخت. و با شناخت كامل و درست است كه چگونگي اجراي يك اثر را مي­توان تشخيص دهد و اين” چگونگي” است كه راهگشاي او تا انتها مي­باشد.
بسياري از كارگردانان به دليل ناآگاهي و يا ناتواني، فقط در سر تمرين به « چراها » مي­پردازند كاري كه يك دراماتورژ، تحليل­گر، جامعه شناس، يا فيلسوف هم در موضوع تخصصي خود مي­توانند بكنند لذا تمرين به بحثهايي تئوري كشيده مي­شود. مباحثي كه هيچ كمكي به كار و گروه بازيگران نمي­كند. و در نهايت شما فقط خواندن يك نمايشنامه را بر روي صحنه مي­بينيد. اما رسيدن به « چگونگي » نياز به هوش، خلاقيت، قدرت كارگرداني، و ديد دقيق و مناسب به زندگي دارد. به عنوان مثال همه مي­دانند هملت دچار ترديد و تفكر زدگي است اما مهم اينست كه ما چگونه اين ترديدها و تفكر زدگي را بر روي
  صحنه در قالب عناصر ديداري و شنيداري دريافت كنيم.
ج- انتخاب عوامل
در اين مرحله كارگردان با توجه به نوع نمايش و اجرا و توان و امكانات خود دست به انتخاب عوامل مي­زند و در حقيقت گروه را تشكيل مي­دهد كه نياز به ظرافت و هوشمندي مي­باشد تا بهترين و زبده ترين و باسوادترين عوامل انتخاب شود و اين خود نياز به شناخت دارد. يعني كارگردان هميشه بايد ليستي از عوامل مختلف را در ذهن داشته باشد و در شرايط مختلف بهترين گروه را انتخاب كند.
و اما مرحله بعدي كار عملي با بازيگران است كه خود شامل هفت بخش مي­باشد.
الف- روخواني و مباحثه: كه به دور ميز خواني نيز معروف است. دراين بخش از كار نقشها با توجه به خود نقش و توان و جنس بازي بازيگران تقسيم مي­شوند كه يكي از مهمترين اعمال كارگرداني است و انجام آن نياز به شناخت وسيعي ازامكانات فرد فرد هنرپيشگان دارد و همچنين نياز به قدرت فراوان كارگردان.
و دیگر اينكه نمايشنامه معمولاً توسط كارگردان براي گروه خوانده مي­شود كه كارگردان از اين فرصت براي بيان درك خود از اثر و تشريح حال و هوايي كه بازيگران بايد در آن كار كنند استفاده مي­كند. وبعد از آن نوبت رو

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





»  نوع مطلب : <-PostCategory->
»  نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, توسط اهورا | لينك ثابت |

» عناوين آخرين مطالب ارسالي
سال نو مبارک
فراخوان نوزدهمین جشنواره‌ی بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان
فراخوان اولین جشنواره تئاتر تک رضوی منتشر شد
فراخوان سوگواره تئاتر خیابانی ”واقعه”
فراخوان بخش تئاتر دومین یادواره هنری تجلی بصیرت سال 1391
تاریخ برگزاری جشنواره تئاتر شهر اعلام شد
بیوگرافی فرهاد اصلانی
جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی به "جدايي"رسید + اخبار مربوطه
فراخوان عضو گیری
مرد اول بازیگری ایران استعفا کرد
نامزدهاي بهترين بازيگران كمدي سال
تعامل خوب موسیقدانان با حوزه هنری منجر به تولید آثار معتبر شده است
جستاری درباره ارتباط تئاتر و مدرنیته
گفت‌و‌گو با ”مسعود رایگان” کارگردان نمایش ”شرق شرق است”
اختتامیه سی امین جشنواره فیلم فجر ، در شب بیست و سوم بهمن با معرفی برگزیدگانش برگزار شد.
فیلم اکران‌نشده مرحوم خسرو شکیبایی
اعلام برگزیدگان جشنواره تئاترفجر
اعلام برگزیدگان بخش نمایش های خیابانی، رادیو تئاتر، مسابقه عکس تئاتر و مسابقه تئاتر جشنواره تئاتر فج
نگاهی به نمایش ”در جست و جوی تاریخ تولد و انقراض ماموت‌ها” به کارگردانی ”علی راضی” از فرانسه
نگاهی به حواشی ششمین روز از سی امین جشنواره بین المللی تئاتر فجر